اميرمحمداميرمحمد، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 3 روز سن داره
امیرحسینامیرحسین، تا این لحظه: 15 سال و 7 ماه و 5 روز سن داره
ازدواج ماازدواج ما، تا این لحظه: 16 سال و 8 ماه و 9 روز سن داره
امیر علیامیر علی، تا این لحظه: 7 سال و 8 ماه و 4 روز سن داره
عقد ماعقد ما، تا این لحظه: 18 سال و 10 ماه و 26 روز سن داره

اميرحسین جون و امیرمحمد جون و امیرعلی جونم

باب اسفنجی

راستی امیرمحمد اینقدر قشنگ میگی:باب اسفنجی که داداشی هم فدات میشه.این روزا همش مقلد داداش امیرحسینی و پیششی. امیرحسینم تو مهد خیلی دوست پیدا کرده:پوریا مجتبی هستی امیرحسام امیرمحمد و ... دوستیش با پوریا هم جالبه:زهرا جون گفته با هم دوست شین اونا هم دوست شدن!!به همین راحتی به همین خوشمزگی. مجتبی عینکیه و الان فهمیدم چرا همش تو ماشین عینک بابا رو میزنی تایه کم شبیه مجتبی بشی! دوستون دارم.بووس
3 آبان 1393

امیرمحمد من دو هفته مونده که 2ساله بشی.

امیرمحمد نازم گاهی  خودتو به خواب می زنی تا من بگم: "هیس، امیر محمد خوابیده." تا تو  غش کنی از خنده که مثلا سرم کلاه گذاشتی.و با چشم بسته میگی:لالا و بعد درحالیکه شیر از گوشه لبت میچکه میخندی. به پتو میگی:اتو علاقه شدیدی به تو پتو خوابیدن داری. ش ش با کسره:یعنی پاچه شلوارمو پایین بکش!!!رو دیده شدن ساق پات خیلی حساسی. حالا دیگه تقریبا همه چی میگی.البته هنوز بینی رو بلد نیستی. صبح تو مهد دست خاله رو میگیری از پله ها میرین بالا 1 و 2 و تو میگی:3 کماکان مامانی یعنی مامان من و بابا یعنی بابای من و بابامدی هم بابای خودته.داش هم بعله:داداش با شنیدن خاله سمیه هم جیغ میکشی.اینم یه مدلشه خوب. ظهر...
3 آبان 1393

امیرحسین حسود

سلام بر پسرای گلم دیشب آخرین تیکه سیسمونی بچه ها رو مامانی خرید و بله از الان امیرحسین جون داره حسودی میکنه.یعنی چی که هر چی میخرین برای اونایه!!!کمی هم گریه و در نتیجه مامانی امروز براش ست بالشت و تشک انگری برد خریده.مامانی دستت درد نکنه.نوه بزرگ بودن همینه دیگه.الانم رو همونا خوابی البته خونه بابابزرگ. دوستون دارم.خیلی.
3 آبان 1393